نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دانلودترانه

 

ترانه و آهنگ : علی اصحابی - تنظیم : رامین کسرایی


Mp3 128

دانلود آهنگ

OGG 56

دانلود آهنگ

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:20 | |







دانلودترانه

 

( آهنگ و تنظیم : بهنام صفوی - ترانه : محمد کاظمی )
عیدی بهنام صفوی به هوادارانش در فاصله ی کمتر از دو هفته ای تا نوروز



Mp3 128

دانلود آهنگ

OGG 56

دانلود آهنگ

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:17 | |







دانلودترانه

 

( ترانه , آهنگ و تنظیم : محسن یگانه )

Mp3 320

دانلود آهنگ

Mp3 128

دانلود آهنگ

OGG 56

دانلود آهنگ

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:13 | |







دانلودترانه

 

( ترانه سرا : مهسا مجیدی پور - موسیقی : فرزاد فتاحی )

Mp3 128

دانلود آهنگ

OGG 56

دانلود آهنگ

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:6 | |







دانلودترانه

 موزیک ویدیوی جدید و دلچسب فرزاد فرزین به نام بیا بیاموضوع: فرزاد فرزین

Mp4 file
دانلود ویدیو با کیفیت غالی


[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:0 | |







دانلودترانه

دانلود آهنگ جدید بابک قدمایی با نام از خوبیات کم کن

 

 

بابک قدمایی - از خوبیات کم کن

دانلود آهنگ جدید بابک قدمایی

دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای بابک قدمایی با نام از خوبیات کم کن

ترانه سرا : مهناز جنانی – پیانو: حسین ترکاشوند – فلوت: حسام ناصری

 

دانلود با لینک مستقیم

 

 

حجم : 3.3 مگابایت

 

[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:32 | |







دانلودترانه

 

این آهنگ بازخوانی آهنگ خدانگهدار مرحوم ناصر عبدالهی در برنامه شب نیست رادیو به صورت زنده اجرا کرده است


Mp3 128

دانلود آهنگ


OGG 56


دانلود آهنگ


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:34 | |







دانلودترانه

 


دانلود اهنگ جدید کیانوش فرد – بگو چشات مال کی شد

اهنگ بگو چشات مال کی شد از کیانوش فرد

دانلود اهنگ غمگین و بسیار زیبا از کیانوش فرد با نام ب:

 

 

گو که چشات مال کی شد

بخشی از متن اهنگ کیانوش فرد – بگو که

وقتی که عطر یاد تو حال و هوامو میشکنه            حسه عجیبی میاد و قلبمو آتیش میزنه

cheshmat male ki shod. دانلود اهنگ جديد كيانوش فرد   بگو چشات مال كي شد

 

دانلود اهنگ با کیفیت بالا

کیانوش فرد – بگو چشات مال کی شد

 

[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:27 | |







دانلودترانه

 

دانلود اهنگ جدید محسن یگانه – بی تو

اهنگ جدید بی تو از محسن یگانه

دانلود اهنگ جدید و احساسی از محسنن یگانه با نام بیتو که این کار بعد از البوم حباب اجرا شده است.

بخشی از متن اهنگ بی تو – محسن یگانه

پس این سکوتو بشکن                   دردودل کن، پا بزار روی غرورت

Mohsen Yeganeh t0 دانلود اهنگ جديد محسن يگانه   بي تو

 

دانلود اهنگ با کیفیت بالا

محسن یگانه – بی تو

 

 

[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:20 | |







دانلودکتاب رمان عاشقانه

 

دانلود کتاب سه داستان عاشقانه
  • نویسنده: الناز.ع
  • موضوع: رمان
  • تعداد صفحات: 159
  • سایز: 7.47 مگابایت
دانلود کتاب نبض عشق
  • نویسنده: ناشناس
  • موضوع: رمان
  • تعداد صفحات: 236
  • سایز: 322 کیلوبایت
دانلود کتاب رمان ایرانی و عاشقانه مرثیه ی عشق
دانلود کتاب رمان بعد از عروسی چه گذشت
دانلود کتاب داستان ایستگاه بعدی، میدان راه‌آهن
دانلود رمان عاشقانه وصله ی تن
  • نویسنده: ناشناس
  • موضوع: رمان
  • تعداد صفحات: 167
  • سایز: 2.19 مگابایت
دانلود رمان ایرانی و عاشقانه آرزو
دانلود کتاب مجموعه داستان یک صبح بهاری
  • نویسنده: ناشناس
  • موضوع: داستان
  • تعداد صفحات: 148
  • سایز: 1.87 مگابایت

[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:29 | |







دانلودکتاب رمان مردان مریخی .زنان ونوسی

 

نام فایل

 

mardan merikhizanan venosi(www.iranmeet.com).pdf

 

آدرس اینترنتی
حجم فایل 8,626 KB
تعداد دانلود 1796
تاریخ انتشار 1391/08/08 05:09 PM
تاریخ آخرین دانلود 1391/09/26 01:20 PM
توضیحات  

[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:22 | |







دانلودکتاب رمان برای من بمون

دانلود کتاب رمان بمون کنارم

عنوان : کتاب بمون کنارم
نویسنده : گیسوی شب 
نوع : رمان
زبان : فارسی
نوع فایل : PDF
تعداد صفحات : ۱۸۸
حجم : ۲٫۳۹ مگا بایت

درباره کتاب :
این رمان داستان دختری هست که پس از فوت پدر و مادر میرود با خانواده یکی از دوستان زندگی می کند که این موضوع باعث ناراحتی بچه های این خانواده می شود و دختر با مشکلات جدیدی روبه رو می شود 
دانلود کتاب رمان بمون کنارم
 لینک دانلود 
دانلود کتاب رمان بمون کنارم پسورد : www.iranmeet.com

[+] نوشته شده توسط یاسی در 16:3 | |







دانلودکتاب رمان مستی برای شراب گران قیمت

   
31شهریور1391

کتاب رمان مستی برای شراب گران قیمت ؟!؟


عنوان : کتاب مستی برای شراب گران قیمت ؟!؟
نویسنده : راز.س
نوع : داستان/ رمان
زبان : فارسی
نوع فایل : PDF
تعداد صفحات : ۳۰۱
حجم : ۳٫۹۵ مگا بایت

قسمتی از کتاب :
شده یه روز یه تصمیمی بگیری بهش عمل کنی و بعد بفهمی اوه چه اشتباه بزرگی کردی ؟
با عصبانیتی که سعی می کردم کنترلش کنم گفتم : آقای سلطانی من فقط دو ماه وقت می خوام آقای سلطانی بدون اینکه سر بلند کنه خودش و با کاغذای روی میزش سر گرم کرد اینبار بلند تر کفتم : آقای سلطانی ؟
سر بلند کرد و با جدیت گفت خانم محترم من به شما ده روز مهلت دادم . آخه آقای سلطانی توی ده روز من چطور 120 میلیون جور کنم ؟
کتاب رمان مستی برای شراب گران قیمت ؟!؟
 لینک دانلود 
کتاب رمان مستی برای شراب گران قیمت ؟!؟ پسورد : www.iranmeet.com

[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:57 | |







دانلودکتاب اولین شب آرامش

دانلود کتاب رمان اولین شب آرامش

کتاب اولین شب آرامش
عنوان : کتاب اولین شب آرامش 
نویسنده : هدا
نوع : رمان عاشقانه
زبان : فارسی
نوع فایل : PDF
تعداد صفحات : ۱۰۶
حجم : ۱٫۴۳ مگا بایت

قسمتی از کتاب :
نگاه یخ زدمو بین دایوارهای زندان می چرخونم سردمه و میلزرم ولی اگر از سرما جون بدم حاضر نیستم به پتو ژنده و کثیفی که گوشه سلول انفرادیم افتاده نگاه کنم یک ماهه گه جز زندان بان و وکیلم هیچ کسی رو ملاقات نکردم علاقه ای هم به دیدن کسی ندارم فقط دلم تنگه خیلی تنگ اینقدر که نفس یار وفادار اشک هام سخت شده گاهی از خودم تعجب میکنم با این که اینقدر کم میخورم و مینوشم این همه اشک کجا ذخیره شده ؟ شاید ذخیره 25 سال لبخند و خوشی و زندگی آرومه
دانلود کتاب رمان اولین شب آرامش
 لینک دانلود 
دانلود کتاب رمان اولین شب آرامش پسورد : www.iranmeet.com

[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:49 | |







دانلود برنامه موبایل

 

دانلود برنامه موبایلدانلود نرم افزار اندروید عکاسی در شب - Night Vision Camera Android

نرم افزار اندروید گرفتن عکس در شب برای اندروید که توسط این نرم افزار می توانید در شب نیز با گوشی خود به عکاسی بپردازید.البته کیفیت عکس ها کمی متفاوت خواهد بود ولی باز جوابگو خیلی از زمان ها برای گوشی شما می باشد.
نرم افزار Night Vision Camera که یکی از سبکترین و ساده ترین و در عین حال بهترین نرم افزار های ارائه شده برای عکاسی در تاریکی برای اندروید می باشد را هم اکنون از سایت یک موبایل دانلود نمایید.
دانلود,دانلود نرم افزار اندروید,دانلود برنامه Night Vision Camera,نرم افزار عکاسی در شب اندروید,عکاسی اندروید,دانلود برنامه موبایل,برنامه اندروید,سایت تخصصی اندروید,یک Night Vision Camera,

 

دانلود نرم افزار اندروید عکاسی در شب - Night Vision Camera Android

[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:43 | |







برچسب عاشقانه

      

deborah.mihanblog.com





[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:25 | |







خداحافظی

 


 

سكوتم نشـــــــــكن و بگذار تا من

درون خــــــــــــــلوتم ، تنها بمانم

دلم را نشكن و بگذار اي عـــشق

سرود زيستن ، با تــــــــو بخوانم

 

دلم آيينه گردان رخ تــــــــــوست

مزن سنگي و مشكن جـــام شيشه

نهال عمرمن با تو بهاري است

مزن برريشه ام ، آهنگِ تيـــشه

 

بيا با هم بخنديم زنــــــــــدگي را

كه دنيا بي تو زنداني سـياه است

بيا بر شانه هاي هم بگريـــــــيم

كه تنهائي دل راسوز و آه است

 

تو تفسير كتاب عشق پـــــــــاكي

تو رويايي ترين ليـــــــلي عاشق

تـــــــــرا در آسمانها مي شناسند

قــــناري ، بي مثالم ، اي شقايق

 

سكوتم يك سبد روياي ســـــــــبز

ترنم هاي احســـــــــاس تو دارد

مخواه اي مرغ عاشق ،مرغ عاشق

سكوتم ،جاي ديگر پـــــــا گذارد

 

غم عشق تو ، رويا ، زندگـــاني

به تار و پود جانم ريــشه دارد

بجز سوداي جانسوزت قـناري

دل من كي ؟ كجا ؟ انديشه دارد؟

 

تو فرياد ســـــــــكوتم را شنيدي

كنون بگذارتا با تــــــــــو بمانم

سكوتم مملو ازراز تمـــــــناست

تمنا مي كنم ، با تو بــــــــمانم

 

 

 


تو را به جای همه مردانی که نشناختم دوست دارم .

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .

برای خاطر عطر نان گرم

و برفی که آب می‌شود


و برای نخستین گل‌ها


تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .


تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .


بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم


میان گذشته و امروز.


از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم


می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم


راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.


تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست


به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم


برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم


می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی 


تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم


سپیده که سر بزند


در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید


شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .


پس به نام زندگی


هرگز نگو هرگز

 

 

امشب با باران دیده‌گانم غسل عشق کردم

 


و بر سر روی روح دستی کشیدم تا او را نیز به تو هدیه کنم


می‌دانم تو را لایق نیست اما چه کنم؟


من فقیر را جز این دو متاعی نیست


قلبم را که پیش از این نثارت کردم


امروز نیز روحم را برایت هدیه می فرستم


لا اقل نگذار در کادو بماند به دستان تو امید وار است

 



[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:13 | |







دوری عشق

 دوری عشق

يكي از ما داره باز به اون يكي دروغ مي گه 

يكي از ما رفته باز سراغ يك يار ديگه

يكي از ما داره باز تو عشق، خيانت مي كنه 

داره دستهاش به يه دست ديگه عادت مي كنه

اون تويي كه دست تو ، تو دست ديگري ديدند 

اون تويي كه آدمها با دست به هم نشون مي دهند 

اوني كه سادگي رفته از نگاش فقط تويي 

اوني كه عشق و گذاشته زير پاش فقط تويي

 

برو از تو قلب من كه قلب من جاي تو نيست

ديگه دل عاشق اون دستهاي تو نيست 

واسه برگشتن و موندن ديگه خيلي دير شده
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت

دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو  قلبت هدیه

داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی

حس کنی که هنوز هم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری  تکیه بدی

که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها

 تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که

هنوز هم دوسش داری

چقدر سخته گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب

بگی گل من باغچه نو مبارک تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیست
ن

 و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام 
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:10 | |







boos

   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:8 | |







عشق تلخ

 عشق تلخ

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com کاش بر ساحل رودی خاموش 
عطر مرموز گیاهی بودم 
چو بر آنجا گذرت می افتاد 
به سرا پای تو لب می سودم


کاش چون نای شبان می خواندم 
بنوای دل دیوانه تو 
خفته بر هودج مواج نسیم 
میگذشتم ز در خانه تو


کاش چون پرتو خورشید بهار 
سحر از پنجره می تابیدم 
از پس پرده لرزان حریر 
رنگ چشمان ترا میدیدم


کاش در بزم فروزنده تو 
خنده جام شرابی بودم 
کاش در نیمه شبی درد آلود 
سستی و مستی خوابی بودم 

کاش چون اینه روشن میشد 
دلم از نقش تو و خنده تو 
صبحگاهان به تنم می لغزید 
گرمی دست نوازنده تو 

کاش چون برگ خزان رقص مرا 
نیمه شب ماه تماشا میکرد 
در دل باغچه خانه تو
شور من ...ولوله برپا میکرد

کاش چون یاد دل انگیز زنی 
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم 
خیره بر جلوه زیبایی خویش 

کاش در بستر تنهایی تو 
پیکرم شمع گنه می افروخت 
ریشه زهد و تو حسرت من 
 زین گنه کاری شیرین می سوخت 

کاش از شاخه سر سبز حیات 
گل اندوه مرا میچیدی 
کاش در شعر من ای مایه عمر 
شعله راز مرا میدیدی
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشق

عجب رسوا گر و رسوایی ای عشق

اگر چنگ تو با جانی ستیزد

چنان افتد که هرگز بر نخیزد

ترا یک فن نباشد ذو فنونی

بلای عقل و مبنای جنونی

تو لیلی را ز خوبی طاق کردی

گل گلخانه آفاق کردی

اگر بر اونمک دادی تو دادی

بدو خوی ملک دادی تو دادی

لبش گلرنگ اگر کردی تو کردی

دلش را سنگ اگر کردی تو کردی

به از لیلی فراوان بود در شهر

به نیروی تو شد جانانه دهر

تو مجنون را به شهر افسانه کردی

ز هجران زنی دیوانه کردی

تو او را ناله و اندوه دادی

ز محنت سر به دشت و کوه دادی

چه دلها کز تو چون دریای خون است

چه سر ها کز تو صحرای جنون است

به شیرین دلستانی یاد کردی

وزآن فرهاد را بر باد دادی

سر و جان و دلش جای جنون شد

گران کوهی ز عشقش بیستون شد

ز شیرین تلخ کردی کام فرهاد

بلند آوازه کردی نام فرهاد

یکی را بر مراد دل رسانی

یکی را در غم هجران نشانی

یکی را همچو مشعل بر فروزی

میان شعله ها جانش بسوزی

خوشا آن کس که جانش از تو سوزد

چو شمعی پای تا سر بر فروزد

خوشا عشق و خوشا نا کامی عشق

خوشا رسوایی و بد نامی عشق

خوشا بر جان من هر شام و هر روز

همه درد و همه داغ و همه سوز

خوشا عاشق شدن اما جدایی

خوشا عشق و نوای بینوایی

خوشا در سوز عشقی سوختن ها

درون شعله اش افروختن ها

چو عاشق از نگارش کام گیرد

چراغ آرزوهایش بمیرد

اگر میداد لیلی کام مجنون

کجا افسانه می شد نام مجنون؟

هزاران دل به حسرت خون شد از عشق

یکی در این میان مجنون شد از عشق

در این آتش هر آنکس بیشتر سوخت

چراغش در جهان روشنتر افروخت

نوای عاشقان در بینوایست

دوام عاشقی ها در جداییست تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com  دلتنگی من..

روز تنهایی من...
روز نیلوفری یاد تو بود
یاد لبخند نگاهت ...
یاد رویایی آغوش تو بود
روز تنهایی من...
چهره سرد زمین یخ زده بود
گره مردمک چشم تو باز
به نگاه شب تنهاییمان زل زده بود
روز تنهایی وغم.!
قدر دلتنگی من...
آســـمان پــیدا بود
.....
...
آخرین قطره اشکت ..
روی بیراهه ی ذهنم لغزید
یـــــــــاد بــــــاد....
یاد خاکستری بغض قدیمی
که در آغوش نگاه تو شکست
یادی از رنگ فراق
رنگی از...داد ســــکـوت!!!
.....
...
اشک من جاری شد...
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو ..
عکس تو در تاغچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
.....
...
روز تنهایی من...
بـــی تـــــــــــــو گذشت..
بــــی تـــــــــو نوشت.
بــــی تو شکست..
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:5 | |







Lov

 گفته هاي عاشقانه

عقل گفت: من سبب کمالاتم.

 

عشق گفت: نه من دربند خیالاتم.

عقل گفت: من مصر جامع معمورم.

عشق گفت: من پروانه دیوانه مخمورم.

عقل گفت:من بنشانم شعله غنا را.

عشق گفت: من درکشم جرعه فنا را.

عقل گفت: من مونسم بوستان سلامت را.

عشق گفت: من یوسفم زندان ملامت را.

عقل گفت: من سکندر آگاهم.

عشق گفت: من قلندر درگاهم.

عقل گفت: من صراف نقره خصالم.

عشق گفت: من محرم حرم وصالم.

عقل گفت:من تقوی به کار دارم.

عشق گفت: من دعوی چه کار دارم.

عقل گفت: من در شهر وجود مهترم.

عشق گفت: من از بود و وجود بهترم.

عقل گفت: مرا علم و بلاغت است.

عشق گفت: مرا از هر دو عالم فراغت است.

عقل گفت: من قاضی شریعتم.

عشق گفت: من متقاضی ودیعتم.

عقل گفت: من دبیر مکتب تعلیمم.

 عشق گفت: من عبیر نافه تسلیمم

عقل گفت:من آیینه مشورت هر بالغم.

عشق گفت: من از سود و زیان فارغم.

عقل گفت:مرا لطایف غرایب یاد است.

عشق گفت: جز دوست هر چه گویی باد است.

عقل گفت:من کمر عبودیت بستم.

عشق گفت: من بر عقبه الوهیت مستم.

عقل گفت:مرا ظریفانند پرده پوش.

عشق گفت: مرا حریفانند دردنوش.

عقل گفت: من رقیب انسانم، نقیب احسانم، بسته تکلیفاتم، شایسته تشریفاتم، گشاینده در فهمم، زداینده زنگ و همم، گلزار خردمندانم، مستغفر هنرمندانم. ای عشق، تو را کی رسد که دهن باز کنی و زبان به طعن دراز کنی؟ تو کیستی؟ خرمن سوخته ای، و من مخلص لباس تقوی دوخته ای.

عشق گفت: من دیوانه جرعه ذوقم، برآرنده شعله شوقم. زلف محبت را شانه ام، زرع مودت را دانه ام. منصب ایالتم عبودیت است، متکاء جلالتم حیرت است. ای عقل تو کیستی؟ تو مودب راه و من مقرب درگاه. آن روز که روز بار بود و نوروزی عشرت یار بود، من سخن از دوست گویم و مغز بی پوست جویم. نه از حجاب ترسم و نه از حجاب پرسم. مستانه در آیم و به شرف قرب حق بر آیم، تاج قبول نهم بر سر، و تو عقلی همچنان بر در.

 

 

بین رویاهای هر شب جستجویت می کنم

گل عشق منی هر لحظه بویت می کنم

برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد

ای بهار باغ رویا آرزویت می کنم

یک بغل شعر و غزل را از نگاهت چیدم و

این غزلها را فدای آرزویت می کنم

سبز در رویایم امشب گر شوی ای صبح جان

با دل رنجیده ی خود رو به رویت می کنم

دوستت دارم ولی من با تمام قصه ها

خویش را قربان یک تار مویت می کنم

لایقت شاید نباشد لیک یک شب عاقبت

آبرویم را فدای آبرویت می کنم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

مینویسم... دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی

دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

 دوستت  دارم  چون  دوستت دارم…

                         تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


[+] نوشته شده توسط یاسی در 15:1 | |







رمانتیک

 


 

حس قشنگی است درآغوش تو بودن

به چشمان پرمهرت خیره شدن

و غرق شدن دردریای طوفانی چشمانت که راز قلب خویش راصد امیکرد

و رسیدن به اعماق قلب زیبایت

و یکسان شدن ضربان قلب هایمان

گوش کن

این آهنگ قلب من است که با آهنگ قلب تو یکی شده است

و هر لحظه در دلم فریاد میزند

تمام هستی ام از آن توست ، بدون تو مرگ را خواهم

عشق مهربانم

با تمام وجودم دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 13:5 | |







طعم عاشقی

 

 

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگداســـتـاטּ مـَـטּ و تــو از آنــجـا شـــروع شـد  تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگبا دکــمـــﮧ ـهــای سـَـرد کـیـبـرد ،هــم جــاטּ دادیــم ... ! تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگحـِـس کــردیـم ...!بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و  تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگآهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم  تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

و اشک ریـخـتیـم ...!

 

شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگمـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...! تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

 

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ


[+] نوشته شده توسط یاسی در 13:2 | |







عشق پاک

 


ای از عشق پاک من همیشه
 مست

 


من تو را آسان نیاوردم به دست

 


بارها، کودک احساس من

 


زیر باران های اشک من نشست

 


من تو را آسان نیاوردم به دست
 
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود

 


راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

 


با غروری هم قد و بالای بام آسمان

 


بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

 


بارها، دل به جرم عاشقی

 


زیر سنگینی بار غم شکست

 


من تو را آسان نیاوردم به دست
 
در به دست آوردنت

 


بردباری ها شده

 


بی قراری ها شده

 


شب زنده داریها شده

 


در به دست آوردنت

 


پایداری ها شده

 


با ظلم و جور روزگار

 


سازگاری ها شده

 


ای از عشق پاک من همیشه مست


من تو را آسان نیاوردم به دست

 

 

 

 

  تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

 

پنـــجره ی بـــاران خـــورده ات را باز کــــن

چــند سطـــر پـــس از بـــاران

چشمهایم را ببیـن که هـوایت دیـوانه شـان کـــرده

دلم برایت تنگ شده



[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:58 | |







باران عشق

 


 

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

 


 

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ 

 

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگساده ... تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ


 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگساده میگویم تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ


دوستت دارم


 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگبی آنکه هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ


 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگساده میگویم تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

دوستت دارم

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگبی آنکه دلم بلرزد از انبوه سکوتت ! تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

 تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگساده میگویم تصاوير زيباسازی TopBloger.com تصاویر زیباسازی وبلاگ

دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:56 | |







برایم بمان

  

برایم بمان 
 
 
امدنت را یادم نیست...                    

 

بی صدا امدی بی انکه من بدانم...

بی اجازه ماندی بی انکه من بخواهم.....

اکنون با ذره ذره وجودم ماندنت را 

تمنا میکنم مهمان نا خوانده قلبم......

بمان که ماندنت را سخت دوست دارم.......


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:50 | |







مردمن کیست

 

 

مرد من کیست؟

 

 

مردمن ازآن مردهایی است که

 

هیچ طورنمیتوانی عصبانی اش کنی

 

مردمن ازآن مردهایی است که

 

وقتی عصبی هستی

 

وقتی صدایت را به رویش بلندکردی

 

دراوج آرامش به رویت میخندد

 

وبه آغوشت میکشاند

 

وآرام درگوشت میگوید

 

خودتو ناراحت نکن عزیزم

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:49 | |







عاشقانه

  99129bce8b4c9830a5c68b9fc2bee54a انیمیشن های متحرک عاشقانه و زیبا


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:47 | |







حرفهایم بدون رودربایستی

 


ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ❤رمانتیک❤ᵒᵛᵉᵧₒᵤ

رمانتیک

 

حرفهایم بدون رودربایستی

 

 

 

 

شاگرد از استاد پرسید عشق یعنی چی ؟

استاد به شاگرد گفت برو به گندم زار و پرپشت ترین خوشه را بیار

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت:

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج


[+] نوشته شده توسط یاسی در 12:44 | |







رمان عاشقانه

 همسرم با صدای بلندی گفت: تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به

دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .

آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

سر جام خشک شده بودم. و… شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.

 


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:6 | |







قدرت کلام

 
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و...
آنجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:  
امروز بهار است، ولی  من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:35 | |







تمنا

  خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....
- آهای، آقا پسر! 

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: 

- شما خدا هستید؟ 

- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! 

- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:34 | |







بخشش

  زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد . 

در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.

وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. 

در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! 
هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. 

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...

زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده . 

تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:34 | |







استخدام

 
یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید...
قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید. 

شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید. 

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: 

سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می‌مانیم.


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:32 | |







بوسه وسیلی

 
ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند 2 چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت


خانم جوان در دل گفت: ...

از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم

مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوه ام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت

ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم

ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:31 | |







تلخ

 
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش .....

همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ..... سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:30 | |







شوهر

 
شیوانا جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: «اى کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردى بودند.
شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد....

برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
شیوانا تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
شیوانا این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:28 | |







زن ومرد

 
مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند....


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:26 | |







وعده

 
پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:25 | |







نشانه های زن وشوهر

 
زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند،
می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،
اما یکی ازما جلوترازدیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند،
ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،
ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
بروید،
بروید،..
فقط بروید ... !


[+] نوشته شده توسط یاسی در 1:23 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد